گوهرپارسی
گوهرپارسی

گوهرپارسی

۷تیر

 

گرامی می داریم هفتم تیرماه را سالروز شهادت روحانی متفکّر شهید آیت الله سید محمدحسینی بهشتی و همراهان شهید وی.

میلاد گل یاس مبارک

شعری از مجتبی کاشانی تقدیم به پیشگاه مقدس زیبای دو جهان فاطمه زهرا سلام الله علیها 

روز میلاد تو باران آمد
روز میلاد تو بود  

که هوا
بوی شبنم و شقایق می داد  

و خدا می خندید  

عطر یاس از در و دیوار هوا می پاشید 

 و نسیم از تو بشارت می داد  

باد بر پنجره پا می کوبید
زلف افشان را بید
در مسیر تو پریشان می کرد 

 هر کجا سروی بود
به تواضع سر راه تو برپا می خواست
تاکها با تو تبانی کردند
غوره ها از تپش قلب تو انگور شدند
سرکه ها را خبر آمدنت شیرین کرد
برگ ها از سر تعظیم تو می رقصیدند
و خزان در قدم شاد تو نقاشی کرد
و به تر دستی استاد ازل  

شعبده ای برپا بود  

گوشها منتظر 

 اولین گریه ی شیرین تو بود
چشمها منتظر 

 اولین ساغر سیمای تو بود 

 روز میلاد تو باز 

 مثل همواره خدا حاضر بود
آسمان جشن گرفت
ابرها مژده ی دیدار تو را می دادند  

رعد در حنجره از شوق تماشای تو غوغا می کرد 

 طبل آغاز تو را می کوبید
برق آغاز تو را می تابید 

 مه فضا را به هوای تو در آغوش گرفت 

  آن سوی پیله ی مه 

 ماه تا فرصت دیدار تو بیدار نشست  

در جهان از قدم مهر تو مهمانی شد  

شعر از مرکب فرخنده ی احساس تو الهام گرفت
واژه ها در شعف وصف تو شادی کردند 

 و غزل
قالب همواره ی توصیف تو شد
روز میلاد تو باز 

 آسمان جشن گرفت  

و به یمن قدم سبز تو باران بارید 

 ای تسلای خزان  

سینه ی پر عطشم  

که ز گرمای حضور خشکی تاول زده است 

 از عبور نفس خیس تو بارانی 

 ای تمنای بهار 

 سینه از برکت میلاد تو نورانی باد 

 در دل خسته ام از عشق چراغانی باد 

 سرنوشت من و دل آنچه تو می دانی باد
عشقم از بیم رقیبان تو پنهانی باد

مجتبی کاشانی

سوگنامه ای از یک دلسوخته ی زهرای مرضیه سلام الله علیها

شهادت غم انگیز حضرت فاطمه (س) را به همه ی مسلمانان تسلیت عرض می کنم .
سلام! شهر عزادارِ مرد اقیانوس
دقیقه‏های غم‏انگیز و سرد بی‏فانوس
کجاست مرقد گل‏های پرپرت ای شهر!
بگو چه آمده از غصه بر سرت ای شهر
بهار پشت درت را کجا کنم پیدا
مدینه! زمزمه کن سوگوارهایت را
چه فصل‏ها که تو را بی‏بهار باریدند
چه چشم‏ها که تو را داغدار باریدند
تو را که سهم درختانت از تبر زین است
و تا ابد سر گلدسته‏هات پایین است
مدینه! پنجره‏هایت چقدر غمبارند
چقدر آینه‏هایت گرفته و تارند
کجاست رهگذر کوچه‏های هاشمی‏ات
بگو چه می‏گذرد بر عزیز فاطمی‏ات؟
هوای پنجره‏هایت هنوز بارانی است؟
بهشت گمشده‏ات روبه‏روی دریا نیست؟
شب است و آمده‏ام تا ستاره‏ات باشم
کنار روشنی ماهِ پاره‏ات باشم
به لحظه‏های غریبت چقدر محتاجم
به عطر روشن سیبت چقدر محتاجم
بخوان که بشنوم آواز هفت‏بندت را
ترانه‏های یتیمان دردمندت را
سلام! شهر بناهای مرمر و سنگی
سلام شهر سیاه و سفید و یکرنگی
به صحن آینه بندت چقدر نزدیکم
به آستان بلندت چقدر نزدیکم
مدینه! تا گل خورشید چند فرسنگ است؟
برایم از غم زهرا بگو دلم تنگ است

این سوگنامه از یک دوستدار فاطمه ی زهرا سلام الله علیها برایم  فرستاده شده بود که برای بهره ی بیشتر دوستان در وبلاگ قرار داده ام